شاهد عینی
در گیپارتی های زیرزمینی قطر چه خبر است؟
این گزارش یک شب فراموش نشدنی در کشوری است که همجنسگرا بودن در آن جرم است.

کسی دنبالت نکرده که؟ این اولین سوالی بود که محمد وقتی در را باز کرد از من پرسید. بعد با ترس دو طرف در ورودی را نگاه کرد، من را به خانه راه داد و در را بست. از مهمانی خبری نبود. همه جا تاریک بود. با خودم گفتم شاید زود آمدم و هنوز بقیه مهمانها از راه نرسیدهاند. از سالن تاریک گذشتیم، از پلهها پایین رفتیم. محمد که با او در گرایندر آشنا شده بودم، در سنگینی را باز کرد و در کمتر از یک ثانیه من و خودش را به زیرزمین فرو کرد و در را بست
خانه ویلایی در منطقه مدرن دوحه در بندر غربی این شهر، محل برگزاری یک گی پارتی زیرزمینی است. منطقهای که به فروشگاههای بزرگ، و ساختمانهای مدرنش معروف است و قطب تجاری دوحه به حساب میآید. نمادی از قدرت شیخ نشین عربی قطر که کوشش میکند جلوه تازهای از خود به دنیا معرفی کند. حالا که جام جهانی به دوحه آمده تا چشم کار میکند نمادهای این مسابقات است. پوسترهای تبلیغاتی شیوخ قطری که توپ فونبال به دست دارند.
تصاویر بازیکنان مختلف جهان و تا چشم کار میکند علاقمندان فوتبال که از نقاط مختلف جهان به دوحه آمدهاند. اما هیچ چیز حضور جام جهانی در قطر عادی نیست. نوعی ترس، زبان همه را بسته است. انگار سایهای همیشه بالای سرت است که کاری بر خلاف قوانین عقب مانده کشور نکنی. این حس فقط شامل دگرباشان نمیشود. خبرنگارانی که از نقاط مختلف جهان آمدهاند مدام میگویند که از شنود مکالماتشان میترسند. تماشاگران و علاقمندان فوتبال که از آسیای شرقی آمدهاند مدام عصبانی اند چون شهروندان قطری با آنها رفتار نژادستیزانه دارند و فکر میکنند هر کس از خاور دور آمده باید خدمتکار باشد. خیابانهای شهر پر از مردان عرب است و به ندرت زنان محلی دیده میشوند. اگر زنی باشد در چادری سیاه پوشیده شده و معمولا توسط مرد یا مردانی حفاظت میشود.
دگرباشان در قطر میتوانند تا هفت سال زندانی شوند. رفتار حکومت قطر و جامعه سنتی این کشور با دگرباشان بسیار عقب مانده و تبعیض آمیز است. وقتی به قطر رسیدم اولین کاری که کردم این بود که اپلیکیشن گرایندر را باز کردم تا ببینم در دنیای مخفی دگرباشان دوحه چه خبر است. منظر بودم که دگرباشان قطری تصاویر خودشان را علنی روی گرایندر نگذراند اما اینکه حتی خارجی ها هم از ترس چنین کرده بودند تعجب آور بود. با چت کردن با چند نفر سرانجام با محمد آشنا شدم که من را به یک مهمانی زیرزمینی دعوت کرد.
برگردیم به مهمانی. زیرزمین تاریک که با نورهای رنگی روشن میشد جای عجیبی بود. در گوشه سمت راستش یک تلویزیون بزرگ دوربینهای مداربستهای را نشان میداد که در اطراف خانه بودند که اگر پلیس قطر آمد مهمانها خبردار شوند. قرار روی گرایندر این بود که در این مهمانیها هر کس معادل ۱۰۰ دلار به صاحب خانه بدهد که هزینه مهمانی در بیاید. تا وارد زیرزمین شدم صاحب خانه، نعیم، صد دلار را گرفت و من را به داخل راه داد. باور نکردنی بود. رنگ و نور، موسیقی و هیجان و البته ترس. بیش از صد نفر مرد گی و ترنسجندر کنار هم میگفتند و میرقصیدند. موسیقی عربی و غربی پخش میشد. در گوشه سمت راست سالن، بطریهای مشروب چیده شده بود و یک مرد تنومند خاورمیانهای پشمالو بدون لباس، مشروب میفروخت.

زیر زمین هیچ پنجرهای نداشت و عایق بندی شده بود تا صدا بیرون نرود. مهمانها بدون ماشین شخصی و با تاکسی آمده بودند تا ازدحام ماشینها جلوی در ورودی ویلا توجه جلب نکند
همه چیز سوريال بود. ظاهرا همه خوشحال بودند اما تقریبا همه از ترس از هجوم نیروهای امنیتی قطر، دستگیری و زندانی شدن میگفتند و مرتب دوربینهای مداربسته را نگاه میکردند. برای من به عنوان یک خبرنگار خارجی این حس دو چندان بود. مطمین نبودم چه میشود. موسیقی بلند و الکل نمیتوانست ترسم را برطرف کند. اما برای محلیها شاید عادیتر بود.
برخی یکدیگر را میبوسیدند. در گوشههای تاریک هم آغوش میشدند و حتی دیدم که دو نفر بدون توجه به جمعیت با هم سکس میکردند. در کنار بار، سر صحبت را با دو مرد گی مرتب همدیگر را میبوسیدند باز کردم. فحد و راشد هر دو اهل قطر بودند. یکی ۲۳ ساله و دیگری ۳۰ ساله.

وقتی از فحد درباره احساسش سوال کردم گفت که مطمین نیست چند جاسوس در میانشان است و آیا این مهمانی به خوبی و خوشی تمام میشود یا نه: ما دیگر عادت کردیم. قطر نفت میفروشد. با پول و جعل مسابقات جام جهانی را به قطر آورده و برای غرب مهم نیست حقوق بشر توسط حکومت امیرهای قطری زیر پا گذاشته میشود. شبکه تلویزیونی الجزیره از قطر به سراسر جهان پخش میشود تا مهمترین خبرهای جهان را پوشش دهد اما درباره آنچه در قطر میگذرد نه کسی خبر دارد و نه کسی میخواهد خبر داشته باشد.
از او پرسیدم در قطر چه میگذرد. سکوت کرد، نگاهم کرد و ادامه داد: ندیدی چطور به این مهمانی وارد شدی؟ انگار وارد جمعی از خطرناک ترین مجرمان آمدی. انگار جمعی از آدم کشها مشغول سلاخی هستند و باید از واکنش مقامها بترسند.
راشد ساکت است. از او نظرش را میپرسم. میگوید از کجا معلوم که خود من جاسوس حکومت نباشم چون حاکمان قطر دنیا را با پول میخرند و حتی خارجیها را جاسوس میکنند.
دوباره سکوت میکند و ادامه میدهد: میدانی اگر دستگیرمان کنند باید سالها در زندان باشیم و برای تمام زندگی از همه حقوق شهروندی محروم شویم؟ میپرسم اما آیا اینها قوانینی هست که وجود دارد و اجرا نمیشود یا خود آنها از دگرباشانی خبر دارند که زندانی شدهاند. پاسخ میدهد: یکی از دوستانم ۴ سال در زندان بود چون در تلفنش پیامهای عاشقانه با یک مرد دیگر پیدا کرده بودند. در زندان او را کتک میزدند و به او توهین میکردند. حتی شلاق خورد. یکی دیگر از دوستان ترنسجندرم چون در قطر امکان عمل جراحی نیست قصد داشت برای عمل تطبیق جنسیت به تایلند برود و بعد برای زندگی به آمریکا برود. خانوادهاش بعد از اینکه در جریان قرار گرفتند او را به حکومت لو دادند. او هنوز زندان است.
اما در همین مهمانی تعداد زیادی زن ترنسجندر حضور دارد. یکی از آنها را به صحبت گرفتم. گفت دوست دارد لینا صدایش کنم: من سالهاست در قالب یک مرد همه جا حضور دارم. از خودم بدم می آید. چون نه میتوانم مرد خوبی باشم و نه می گذارند زن باشم. گاهی با چادر مشکی و روببنده به خیابان میروم. دیگر کسی نمیفهمد و جرات ندارد حرفی بزند اما چون رسم نیست که یک زن به تنهایی در خیابان پرسه بزند کار آسانی نیست.

اما در همین مهمانی تعداد زیادی زن ترنسجندر حضور دارد. یکی از آنها را به صحبت گرفتم. گفت دوست دارد لینا صدایش کنم: من سالهاست در قالب یک مرد همه جا حضور دارم. از خودم بدم می آید. چون نه میتوانم مرد خوبی باشم و نه می گذارند زن باشم. گاهی با چادر مشکی و روببنده به خیابان میروم. دیگر کسی نمیفهمد و جرات ندارد حرفی بزند اما چون رسم نیست که یک زن به تنهایی در خیابان پرسه بزند کار آسانی نیست.
به او نگاه میکنم. حدود سی ساله است. لباس زردی پوشیده، آرایش کرده و کفش پاشنه بلند به پا دارد. از او پرسیدم با همین لباس به مهمانی آمده. پاسخ داد: مگر میتوانم؟ من مثل یک مرد معمولی با لباس مردانه آمدم. لباسهایم را در کمد گذاشتم، لباس مهمانی ام را پوشیدم و به طبقه پایین آمدم. حالا هم امیدوارم مامورها برای بازرسی نیایند. مردهای گی راحت میتوانند خودشان را مخفی کنند اما من چه کنم؟
آهی کشید و ادامه داد: یک بار روی گرایندر با مردی قرار گذاشتم. آمد به خانه ام و با هم سکس کردیم. بعد گفت برای سازمان امنیت قطر کار می کند. من از ترسم نمی توانستم نفس بکشم. بعد شروع به تهدید کردنم کرد که اگر هر زمان که او میخواهد با او نباشم من را دستگیر میکند. سایه او هنوز بالای سر من است و هر از چند گاهی تماس میگیرد. نه قانون، نه مردم، نه دنیا از ما حمایت نمی کند.
در مراسم افتتاحیه جام جهانی جانی اینفانتینیو، با رد انتقادها درباره رویکرد قطر نسبت به دگرباشان گفت که او طرفداران حقوق دگرباشان است. او حتی به طور نمادین گفت که گی است و به احساسات دگرباشان واقف است. از لینا درباره این اظهار نظر میپرسم: رییس فیفا بیخود کرد که گفت احساس ما را می فهمد. مرد سوییسی هتروسکشوال که رییس فیفا هست و از قطری ها رشوه گرفته چطور می تواند شرایط من را درک کند؟ مردم در دنیا فکر می کنند ما قطری ها چون پولدار هستیم بی خیال هستیم. نه. ما دگرباشان قطری هر روز با شکنجه از خواب بیدار می شویم و با شکنجه می خوابیم. هر بار به این مهمانی ها یا به قراری می آیم با خودم می گویم شاید این بار دفعه آخر باشد و دستگیر شوم.
مهمانی ادامه دارد. شاید مهمانی خطاب کردن اینجا اشتباه باشد. اینجا در عمل یک کلاب زیرزمینی مخفیانه است. انواع ریمیکس های ترانه های عربی پخش می شود. مهمان ها مشغول رقصیدن و نوشیدن هستند. شهروندان قطر اجازه نوشیدن الکل را ندارند و همین هم می تواند برایشان دردسر درست کند. نوشیدنی های الکلی بسیار گران هستند. یک لیوان ویسکی کوچک در این کلاب مخفیانه حدود بیست دلار به فروش می رود.
خاورمیانهای ها به چشم و موی مشکی مشهور هستند. تقریبا تمام مردان گی حاضر در این مهمانی بدن های ورزیده ای دارند. چندین نفر پیراهن خود را در آورده اند. بدن های پر از موی آنها متفاوت چیزی است که در کلاب های دگرباشان در غرب دیده می شود. با وجود این مردهای خوش قیافه، اگر قطر آزاد بود می توانست به یکی از قطب های گردشگری دگرباشان تبدیل شود.
اما وضعیت لزبینها چطور است. هیچ زن لزبینی در این کلاب مخفیانه نیست. از محمد که از میان جمعیت پیش من آمده این سوال را پرسیدم: زنان به طور کلی از محدودیت های بسیار بیشتری رنج می برند.
مسلما برای لزبین ها دشوارتر است که در جمع ها حاضر شوند. کدام زنی می تواند تا دیروقت بیرون باشد؟ یا مثلا آیا یک زن لزبین می تواند موهایش را کوتاه کند؟ پوشیدن شلوار برای زنان قطری تابو به حساب می آید. شاید همین گواه این باشد که چقدر زندگی برای زنان لزبین دشوار است. من دوست لزبینی داشتم که مجبور به ازدواج شد.
در میانه شب، ناگهان صدای موسیقی قطع شد. همه وحشت کردند و سرشان را به سمت تلویزیونی که دوربین های مدار بسته را نشان می داد چرخاندند. همه تصور کردند که ماموران حمله کردند. برای چند ثانیه موجی از سکوت، ترس و حس فرار همه را گرفت. بعضی ها شروع به دویدن به سمت طبقه بالا کردند.
در چند ثانیه دی جی موسیقی را دوباره وصل کرد. ظاهرا کابل بلندگوها از دستگاه دی جی او خارج شده بود. تمام بدن من یخ کرده بود. محمد همچنان در کنار من بود، نگاهم کرد و گفت: این وضع ماست. از هر چیزی می ترسیم. از سایه خودمان هم می ترسیم. آمریکا و دولت های غربی با قطر رابطه خوب دارند چون سهم نفتشان را می گیرند. حقوق بشر درباره ما قطری ها معنا ندارد.
حوالی ساعت یک شب مهمانی تمام شد. مهمان ها یکی یکی از ساختمان خارج می شدند تا توجه همسایه ها جلب نشود. ظاهرا همین چند هفته قبل یک مهمانی دگرباشان توسط یکی از همسایه ها به پلیس اطلاع داده شده بود و بسیاری دستگیر شده بودند. مهمانی را ترک کردم و به توصیه محمد برای چندین دقیقه راه رفتم تا در خیابانی دور از محل برگزاری مهمانی تاکسی بگیرم. دنیا دگرباشان قطری را فراموش کرده و آنها در عمل اسیر شیوخ قطری هستند.
-
فرهنگ و هنر.2 سال ago
خردادیان، نامی که دگرباشان ایران از یاد نمیبرند
-
شاهد عینی2 سال ago
روایت دو مرد همجنسگرای سعودي از زندگی در این کشور
-
اخبار2 سال ago
دوستان علیرضا منفرد در تولد بیست و یک سالگی اش مزارش را رنگین کمانی کردند
-
رابطه و سکس2 سال ago
دور دور در تهران؛ در جستجوی عشق ممنوعه!
-
غرب2 سال ago
مترجم گوگل، همجنسگرایان ایرانی را «همجنسباز» میخواند
-
رابطه و سکس2 سال ago
روایت زندگی یک کارگر جنسی در دمشق
-
شاهد عینی2 سال ago
بیم و امید؛ قصه فرار یک پدر همجنسگرا از افغانستان
-
اخبار2 سال ago
اعدام دو مرد دگرباش در ایران