رابطه و سکس
هزاران دگرباش ایرانی برای تعطیلات نوروز به ترکیه رفتند
هیچکس دوست نداشت کلاب را ترک کند. همه میگفتند کاش ایران گرفتار ملایان نبود.

بر اساس آمار غیر رسمی که رسانههای ترکیه منتشر کردهاند از ۲۰ مارس تا ۴ آوریل ۲۰۲۲، بیش از یک میلیون ایرانی از طریق مرزهای زمینی و با هواپیما به شهرهای مختلف ترکیه سفر کردهاند. خوانندگان تبعیدی ایرانی هم که پس از انقلاب اسلامی عمدتا ساکن لسآنجلس هستند، مانند دوران پیش از همهگیری ویروس کرونا، بار دیگر به ترکیه سفر کردند تا برای ایرانیهایی که از داخل ایران سفر میکنند کنسرت برگزار کنند.
شمار برنامههای تفریحی برای ایرانیها به اندازهای زیاد بود که برای جلوگیری از تداخل، هر شب چند خواننده با هم در یک سالن کنسرت برگزار میکردند و یا هر کدام در یکی از شهرهای ترکیه به اجرای برنامه پرداختند.
خیابانهای استانبول، آنتالیا، ازمیر و شهر مرزی وان مملو بود از ایرانیهایی که از صبح مشغول خرید کردن در فروشگاههای مختلفی بودند که مارکهای بینالمللی پوشاک، لوازم آرایشی و خوراکی که در داخل ایران ممنوع است یا در دسترس نیست ارایه می کنند.
از هر گوشه خیابانهای مرکزی شهر استانبول صدای فارسی زبانان شنیده میشد که از چند روز آزادی لذت میبردند و بعد از خرید صبحگاهی، عصرها در کافههای مختلف شهر استانبول، به می گساری و نوشیدن مشروبات الکلی مشغول بودند و بعد برای حضور در کنسرت ها و برنامههای شبانه حاضر میشدند.
ایرانیها، چه مرد و چه زن، مشتری پر و پا قرص خدمات کارگران جنسی در ترکیه هستند. از صدای اکثر مکانهایی که این خدمات ارایه میشود صدای مشتریان فارسی زبان شنیده میشد و جالب تر اینکه کارگران جنسی که با موج مشتریهای ایرانی روبرو شده بودند هم چند کلمهای فارسی یاد گرفته بودند.
استانبول در دوران نوروز، مملو بود از هزاران دگرباش ایرانی که برای چند روزی آزادی به ترکیه آمده بودند. با وجود حکومت اسلامگرای فعلی در ترکیه و محدودیت برای دگرباشان، این کشور همچنان از آزادی های نسبی به ویژه در مقایسه با کشورهای همسایه برخوردار است.

کلوپهای شبانه دگرباشان در ترکیه در طول هفتههای گذشته مملو بود از صدها ایرانی که این مکانها را تسخیر کرده و به رقص و پایکوبی و آشنایی با یکدیگر مشغول بودند. دیجی های اهل ترکیه هم که با سیل دگرباشان ایرانی روبرو شده بودند ترانههای ایرانی را با ترانههای ترکی مخلوط کرده بودند.
برای تهیه این گزارش به یکی از این کلوپها در مرکز استانبول رفتم. من قبلا بارها به این مکان رفته بودم اما این بار حسش عجیب بود. از چندین متر دورتر، صدای فارسی در خیابان شنیده میشد. پسران جوان سیگار به دست دم در ایستاده بودند و با یکدیگر حرف می زدند و میخندیدند. به حرفهایشان گوش میدادم و معلوم بود که تازه با هم آشنا شده بودند، سیگار را بهانه کرده بودند تا به خیابان بیایند و به دور از صدای بلند موسیقی با هم حرف بزنند... هر کدام لهجه یک شهر را داشتند. یکی لهجه اصفهانی داشت، دیگری کرد بود و یکی ته لهجه آذری داشت...
از میانشان گذشتم، پلهها را به سمت زیرزمین طی کردم، در را باز کردم و وارد کلوپ شدم!!! مشهورترین ترانه روز ایرانی پخش میشد و تقریبا همه کسانی که میرقصیدند همجنسگرایان ایرانی بودند. حدود سیصد نفر، گوش تا گوش بالا و پایین میپریدند. تجربه بی نظیری که هرگز در ایران تحت حاکمیت ملایان نمی افتد.

در گوشههای تاریک کلوپ، مردان جوان دست در دست هم بودند و یکدیگر را میبوسیدند. نزدیکتر که شدم مکالمات رومانتیکشان را شنیدم. برایم عجیب بود. گوش هیچ یک از ما دگرباشان ایرانی به شنیدن کلمات عاشقانه که بین دو همجنس در یک مکان عمومی رد و بدل شود عادت ندارد.
در گوشهای از کلوپ، در نزدیکی جایی که دیجی میایستاد یک صحنه هم ساخته بودند... ناگهان موسیقی تغییر کرد، صحنه روشن شد و سه درگ کویین روی صحنه رفتند. اول فکر کردم که حتما اهل ترکیه هستند اما درست زمانی که آنها با ترانههای فارسی شروع به خواندن کردند فهمیدم که آنها هم ایرانیاند. بعدا شنیدم که مدیر کلوپ از چند دگرباش ایرانی که در ترکیه پناهنده هستند دعوت کرده تا در ایام نوروز که بیشتر مشتریها دگرباشان ایرانی هستند که از ایران سفر کردهاند، در این کلوپ کار کنند.
از دیدن آن همه نور و صدا، شادی و رقص هم خوشحال بودم و هم ناراحت. خوشحال که این همه جوان ایرانی دگرباش مشغول خوشگذرانی بودند و ناراحت از اینکه این خوشی موقتی است و با تمام شدن تعطیلات آنها باید به جهنمی که در آن گرفتار هستند، به ایران بازگردند.
با دیدن گروهی از دگرباشان که برای کشیدن سیگار از در کلوپ خارج میشدند تصمیم گرفتم دنبالشان بروم تا با آنها مصاحبه کنم.
احمد ۲۲ ساله از کرج، فرید ۳۵ ساله از تهران، شاهین ۲۶ ساله از سنندج و رها ۴۱ ساله از اهواز همدیگر را در کلوپ ملاقات کردند. به جز احمد که شب دومی بود که به اینجا میآمد بقیه برای اولین بار چنین تجربهای داشتند. رها که از همه بزرگتر بود به من گفت: در تمام مدتی که اینجا بودم با خودم فکر میکردم اگر یکی از همین کلوپها در ایران بود لابد این همه سال تنها نبودم. لابد هر آخر هفته یک دلخوشی داشتم که با همنوعان خودم معاشرت کنم. احمد در میان حرف رها پرید و ادامه داد: ما در ایران بعضی اوقات یواشکی مهمانی برگزار میکنیم اما همه اش با ترس و لرز است. مدام از خودمان میپرسیم اگر نیروهای حکومت حمله کنند و ما را دستگیر کنند چه میشود. شاهین از سنندج شنونده حرفها بود. او میگوید شرایط او دشوارتر است: من یک همجنسگرای کرد هستم. شرایط برای من سختتر است. در یک شهر کوچک که رژیم اقلیت کرد را سرکوب میکند زندگی من زندگی یک اقلیت در اقلیت است. من چند روز در استانبول هستم و هرشب اینجا میآیم. این فرصتی اسنثنایی است. کجا میتوانستم دوستانی به این خوبی پیدا کنم. ما در ایران فرصت معاشرت نداریم. غمانگیز است که برای معاشرت باید کیلومترها سفر کنیم.
فرید هم که از تهران است این تجربه را ناب توصیف میکند. او میگوید: ما بعضی وقتها دور هم جمع میشویم اما هیچوقت امکان معاشرت با بچههای دگرباش از سایر نقاط کشور را نداریم.
به داخل دیسکو بر میگردند. من اما بیرون میمانم. چند لحظه نگذشته دو ترنسجندر از داخل کلوپ بیرون میآیند. ایرانی هستند. سیگاری آتش میزنند. سر صحبت را با آنها باز میکنم: فوقالعاده است. حس بسیار عجیبی است. ما ترنسها گاهی در ایران جمع میشویم اما امکان اینکه با لزبینها یا گیها دور هم باشیم را به این شکل نداریم. من همیشه فکر میکردم همجنسگراها ما را دوست ندارند. اما امشب فهمیدم اینطور نیست.
شمیم، ترنسجندر ادامه میدهد که: برایم غمانگیز بود. می رقصیدم اما غم عالم در دلم بود. ما در ایران زاییده شدیم که حسرت همین یکی دو ساعت رقص و خوشی را بکشیم؟
این کلوپ دگرباشان در استانبول که معمولا فقط در آخر هفتهها و تا ساعت سه صبح باز بود، در طول روزهای نوروز هر شب و تا ساعات اولیه صبح فعال بود. فقط و فقط برای میزبانی دگرباشان ایرانی که با پرداخت پول کلان، هزاران کیلومتر سفر کردهاند تا کمی آزاد باشند. در پایان شب، کسی نبود که با خودش فکر نکند که اگر آیتاللهها نبودند،ایران چه بهشتی بود.
-
فرهنگ و هنر.8 ماه ago
خردادیان، نامی که دگرباشان ایران از یاد نمیبرند
-
شاهد عینی8 ماه ago
روایت دو مرد همجنسگرای سعودي از زندگی در این کشور
-
اخبار7 ماه ago
دوستان علیرضا منفرد در تولد بیست و یک سالگی اش مزارش را رنگین کمانی کردند
-
غرب8 ماه ago
مترجم گوگل، همجنسگرایان ایرانی را «همجنسباز» میخواند
-
غرب8 ماه ago
تشكل «گی اینک» چیست و چرا خاورمیانه را از یاد برده؟
-
غرب8 ماه ago
رسانههای آمریکا به ما طعنه میزنند! این پاسخ ماست
-
شاهد عینی8 ماه ago
زندانیان دگرباش ایران
-
شاهد عینی6 ماه ago
بیم و امید؛ قصه فرار یک پدر همجنسگرا از افغانستان